برای یافتن نقاط ضعف و قوّت هر علمی نگاهی به ریشه ها و مبتکران نظریّه های علمی آن علم ، مقدار تأثیر پذیری نظریّات متأخّر از آن و بررسی تحوّلات آن نظریّۀ اولیّه یک امر ضروری است . از جمله علوم مطرح در حوزۀ علوم انسانی « اخلاق » است . مباحث اخلاقی از قدیمی ترین مباحث در حوزۀ علوم انسانی است . تا آن جا که می توان قدمت آن را به قدمت اصل پیدایش انسان برگردانید . لکن تا قبل از اختراع خطّ و کتابت ، این مباحث صِرفاً در قالب پند و اندرز ، اوامر و نواهی ، وعظ و نصیحت و ارائۀ الگوهای برتر در قالب داستان ها و حکایات ارائه می گردید .
تدوین مرسوم اخلاق به سان سایر علوم انسانی - به جا یا نا بجا - به قرن پنجم قبل از میلاد در حوزۀ علمی « آتن » و سپس « اسکندریّه یونان » ارجاع داده می شود . میدان باز سیاسی و اقتضائات کشور گشایی و نیاز به سیاست و برنامۀ صحیح هدایت جامعۀ آن روز آتن سبب شد تا علماء وقت علاوه بر پرداختن به علوم تجربی ، به علوم انسانی نیز روی آورده و در صدد تربیت بهینۀ جوانان آن مرز و بوم برای توسعۀ بیش تر کشور و تداوم پیش رفت ها برآیند .
با گسترش کرسی های مختلف درسی و علمی و دینی ، تضارب آراء رخ نمود و در این میان آنی ماندگارتر و فراگیرتر شد که برای آن محیط و آن فرهنگ ، بلکه برای نسل های بعد کارآمد تر و جذّاب تر بود . بدین جهت مهمّ ترین آرائی که از آن زمان به دست ما رسیده است ، عمدتاً از دو دانشمند معروف یعنی افلاطون و شاگردش ارسطو است ؛ لکن در لابلای آثار این دو برخی نظریّات پیشینیان و معاصران هم نقل و مورد تأیید یا نقد عقلانی واقع شده اند . در این میان اخلاق و منطق و فلسفۀ این دو مورد توجّه و استناد وافر علماء پس از ایشان واقع و در گذر زمان تا حدود زیادی محفوظ مانده اند .