مقدمه تالکوت پارسونز (Talcott Parsans) همواره بر این باور بود که میتوان جامعهشناسی را به عنوان یک علم، از روش تحول منسجمی برخوردار کرد، به طوری که هم نظریهای عام در مورد جامعه و هم تصوری از یک محتوای (علمی) مشخصاً جامعهشناسی به دست دهد. پارسونز، در راستای تلاشهایش برای عرضه یک نظریه عام درباره جامعه، در واقع برای عرضه دیدگاهی جامع درباره واقعیت اجتماعی که بتواند ابزارهای نظری لازم برای صورتبندی هر عرصهای از پژوهش و در اختیار جامعهشناسی بگذارد، زبانی را به کار میگرفت که ویژه خود او بود. تالکوت پارسونز، در طول زندگی خویش متأثر از افراد و شخصیتهای گوناگونی بود، ابتدا تحول تدریجی یک نظریه ارادهگرایانه در زمینه کنش اجتماعی، در مسیر کارهای او نقش ویژهای دارد که در تقابل با دیدگاههای اثباتگرا، فایدهگرا و کاهشگرا در جامعهشناسی است. اثر محوری پارسونز در این زمینه، ساختار کنش اجتماعی است. از آنجا که کنش اجتماعی، متأثر از عوامل دیگری نیز بود، پارسونز در راستای کارکردگرایی ساختاری، از محدودههای نظریه کنش اجتماعی دور میشود و پایهگذار تحلیل کارکردگرایی در حوزه جامعهشناسی میشود. در مقاله حاضر، ضمن بررسی زندگینامه پارسونز، به نحلههای فکری و شخصیتهای تأثیرگذار بر اندیشه پارسونز میپردازیم و سپس تحول فکری پارسونز را از نگارش کتاب «ساختار کنش اجتماعی» تا اتخاذ رویکرد کارکردگرایی ساختاری مورد بررسی قرار میدهیم.