بعد از ظهور رنسانس جریانی برای مقابله با فضای سنتگرای آن دوران بوجود آمد که به نوعی دین ستیز بود و مدرنیسم نام گرفت. بعد از سیطره چند قرنی این پدیده به مرور روشنفکران از فضای به شدت عقل گرا و مطلق گرای مدرنیسم به ستوه در آمدند و به خرد ستیزی روی آوردند که این فضا به تدریج پست مدرن نام گرفت .جریان پست مدرنیته به عنوان یک اندیشه معاصر غربی، تقریبا در سال 1970 گسترش یافت و بر شناخت، فرهنگ، رسانه، هنر، روابط سیاسی و اجتماعی و ... انسان غربی تاثیر گذاشت. در خصوص نسبت این اندیشه با مدرنیته، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد، عدهای مثل نیچه، فوکو و لیوتار اعتقاد دارند که پست مدرنیسم به معنای گسست از مدرنیته و بعضی مثل هابرماس مدعی هستند که پست مدرنیسم به معنای مدرنیته متاخر یا ادامه منطقی مدرنیسم و اتمام پروژه ناتمام آن است. در هر صورت این جنبش به مرور تبدیل به یک جریان شد. هر جنبش فکری دارای متفکرانی است که با نظرات و ایدههای خود باعث گسترش و قوام آن جنبش شدهاند.در این مقاله که از روش توصیفی-تحلیلی استفاده میشود ابتدا شش متفکر از جریان پست مدرن، هایدگر، فوکو، لیوتار، دریدا، بودریار، رورتی که تقریبا از دیگران مهمتر هستند بررسی میشود و در ادامه به مهمترین نظرات آنها پرداخته میشود.در پابان ازلابه لای این نظرات و ایدهها به مبانی و اصول این مکتب از قبیل:نفی فراروایتها، شالوده شکنی، نسبی گرایی و ... پرداخته میشود.