رشد جوامع صنعتی و مکانیزه شدن زندگی بشری، گسترش نظامهای دیوان سالار در کنار تدوین اصول و قوانین با هدف کنترل بیش از پیش انسانها، پیامدهای آسیبزای متعددی را چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی به همراه دارد که افزایش استرس و اضطراب در سایه گسترش تعداد افراد روان رنجور و نیز تشدید خشونت تنها برخی از این پیامدها است. در نظام اندیشهای غرب، در برههای که مارکسیسم میوه آزادی و رهایی را برای جامعه سرد و بیروح اروپا به ارمغان میآورد، فروید در مخالفت با مارکسیسم تاکید کرد که تمدن مبتنی بر امساک از غرایز استوار است و تشکیل کمونیسم، آنگونه که مارکس وعده داده بود، نمیتواند درد و رنج بشریّت را کم کند زیرا سرمنشأ درد و رنج نه در بافت اقتصادی بلکه در ذات خود تمدن است. پرسش مهم آن است که فروید برچه مبنایی سخن از سرکوبگری تمدن برای انسان امروزی را مطرح میکند و چرا تمدن را آکنده از ملالت و درد و رنج میداند؟ آیا انسانها مجبور به تندادن به ملزومات تمدن هستند یا آنکه میتوانند از راهی غیر از تمدن، به خوشبختی و سعادت دست یابند. در این نوشتار در تلاش هستیم تا با بررسی آثار فروید، به این پرسشها پاسخ دهیم.